بیشتر مکاتب غربی در تعریف و چیستی و پیدایش انسان، و همچنین در تبیین فلسفه تعلیم و تربیت او به ارتباط انسان با جهان ماورا توجهی ندارند. توجه به خداوند را باید حلقه مفقوده تفکرات برخاسته از فلسفه‌های تربیتی مغرب زمین پس از رنسانس دانست.
 
رنسانس را باید عصر تلاطم و دگرگونی اندیشه‌ها، به ویژه در قلمرو علوم انسانی شمرد. تا پیش از رنسانس، تا اواخر سده دوازدهم میلادی هنوز شعاعی از دین و باورها و ارزشهای دینی در تار و پود حوزه‌های مختلف علوم انسانی، از جمله در تعلیم و تربیت پر تو انداخته بود. به موازات دگرگونی باورها و ارزش‌های دینی جوامع غربی با ظهور رنسانس، انسان شناسی و دیگر ساحت های معرفتی مرتبط با آن نیز دستخوش تحول شد. از این به بعد، غرب شاهد ظهور و بروز دیدگاه ها و مکاتبی است که صرفا بر اساس اندیشه های بشری بنیان گرفته اند و مبانی و اصول و حتی روش شناسی خود را از معرفت های بشری وام می گیرند. گروهی از این مکاتب و فلسفه‌ها کوشیده اند با آزادسازی و آزادانگاری بشر از همه انواع جبرهای تاریخی، جامعه شناختی، روانشناسی و محیطی او را همه کاره خویش، به ویژه در امر تعلیم و تربیت بدانند. در این میان، وجود گرایی از جمله مکتب های فرانگری است که انسان را بالاتر و فراتر از حد و توان واقعی و حقیقی اش دیده و ارزشیابی کرده است. فلسفه تعلیم و تربیت این مکتب، در همه عرصه های تربیتی، در مبانی و اصول وامدار برداشتی خواهد بود که وجود گرایان از انسان و شخصیت او ارائه می دهند. در این درس کوشیده ایم با ارائه تعریفی از وجود گرایی، جایگاه فلسفه تربیتی را از منظر مزبور بحث و بررسی و نقد کنیم. شماری از صاحب نظران و تئوری پردازان بنام مکتب وجود گرایی که در دو گروه خداباور و لائیک قابل طبقه بندی اند به قرار زیر است: 1. خداباوران: گابریل مارسل، 'کی یر کگارد، کارل یاسپرسو پاسکال ؟ ۲. وجود گرایان لائیک: ژان پل سارتر، آلبر کامو و مارتین هایدگر نظر به اینکه پرداختن به دیدگاه های همه این صاحب نظران در این مجال نمی گنجد، تنها به مهم ترین دیدگاه ها می پردازیم.
 
واژه اگزیستنسیالیسم را اول بار کی یر کگارد، فیلسوف پروتستانت قرن نوزدهم به کار برد. او با طرح این موضوع در واقع می خواست در رویارویی با اندیشه‌های فلسفی از پیش تعین یافته و ثابت و در برابر هرگونه تحکم و جبری، به ویژه جبر تاریخی و دیالکتیک هگل در باب نظام هستی و انسان، واکنش نشان دهد. وی مدعی بود هرچه حقیقت است در درون و روان انسان وجود دارد و هیچ گاه از بیرون بر انسان وارد نمی شود. با این بیان تا حدودی مفهوم اگزیستنسیالیسم از دیدگاه بنیانگذار آن روشن می شود
همان گونه که از عنوان اگزیستنسیالیسم بر می آید، این واژه از ریشه existence و exist و به معنای وجودگرایی یا اصالت وجود است. وجود گرایی بر این اصل تأکید می ورزد که وجود بر ماهیت تقدم دارد». این اصل با اصالت الوجود فلسفه صدرایی کاملا متفاوت است. بر اساس بینش اگزیستنسیالیسم، توجه به تجزیه و تحلیل های مربوط به وجود انسان و بررسی جنبه های وجودی او بر مطالعات و بررسی های فیزیکی، فیزیولوژیکی، بیولوژیکی و روانشناختی وی مقدم است. اصل تقدم وجود در فلسفه وجود گرایی گویای آن است که انسان هرچه باشد و هرگونه که تصور شود، پیش از هر چیز و هر امری که بتوان به او نسبت داد، وجود دارد، و با تکیه بر همین وجود خود، به صورت شخصی و فردی خویشتن و جهان پیرامون خویش را تفسیر و تعبیر می کند. به بیانی دیگر، وجود انسان بر همه اوصاف و عوارض و ویژگی هایی که به انسان نسبت داده می شود مقدم است.
 
ژان پل سارتر در تبیین اصل تقدم وجود بر ماهیت می گوید انسان با توجه کافی به وضع موجود خود «هر آن می تواند از وضع موجود خود در گذرد و هر بار خود را از نو بسازد». به عبارتی، توجه انسان به وضع موجود و وضع مطلوب خود از مهم ترین اصول وجود گرایی به شمار می رود که این مکتب بر آن پای می فشارد. در گذر از وضع موجود و رسیدن به وضع مطلوب، فرد باید افزون بر توجه به هستی و هستی داری خویش، از آزادی و اختیار و حق انتخاب نیز برخوردار باشد. از این روی، گفته اند وجود گرایی یک جنبش فلسفی است که بر وجود، آزادی، اختیار و حق انتخاب فرد تأکید می ورزد و شخص انسان را مسئول تمام عیار کمال انسانی خویش می شناسد.
 
به بیان دیگر، وجود گرایی، فرد را بر می انگیزاند تا در برابر تعریفها و برداشت‌هایی که سنت های علمی، فلسفی یا دینی از انسان ارائه داده اند به بازنگری و تعریف دوباره خود از دیدگاه خویش بپردازد. بر این اساس فرد تشویق می شود تا خویشتن را با آنچه منابع مزبور تنظیم کرده اند بیگانه ببیند؛ چه، غیر او، هیچ عامل دیگری نمی تواند به وی بگوید که او چیست یا کیست و یا وجود و هستی اش در نظر او چه تفسیر و مفهومی دارد. تنها خود اوست که به تفسیر خویش فایق می آید و در قبال آنچه می خواهد و می تواند باشد نقش تعیین کننده ای ایفا می کند؛ هرچند تفسیر و نقش مورد نظر او مخالف تفسیر و نقشی باشد که دیگران برایش در نظر گرفته اند. وجود گرایی مدعی است که می تواند انسان را از طریق درون نگری محض و با تکیه بر تجربه های شخصی معنوی و شناختی خود او به کمال برساند؛ تا آنجا که سارتر اصرار می ورزد انسان چیزی نیست جز آنچه خود او از خودش می سازد و می آفریند. وی این مطلب را نخستین اصل از اصول وجود گرایی می شمارد.
 
منبع: درآمدی بر فلسفه تعلیم و تربیت، سیداحمد رهنمایی، صص108-105، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1388